City♡Ladybug☆catnoar☆

Aedame

لوکا:رسیدم خونه مرینت،عجب جای بزرگی جون میده برای شیطونی 

مرینت:سلام لوکا جونم امشب شام چی میخوری؟

لوکا:سوشی اتاق من کجاست؟

مرینت:من و تو اتاق هامون یکی است،من رم غذا درست کنم.

لوکا:وات کلا برنامه اام بهم ریخت الان که اتاق هامون یکی است.مرینت تو خوابت سنگین هست؟

مرینت :آره خیلی

لوکا خوبه:پس برنامه تغییر خاصی نکرده

از آن طرف

آدرین:الان تو فرودگاه هستم دارم کلا از پاریس میرم توکیو،الان حتما لوکا رسیده خونه و داره با مرینت وقت می گذرونه 

باورم نمیشه ولم کرد اصلا نباید اون عمل انجام می‌شود،اصلا او شکی که بهش وارد شد چی بود؟

فعلا نمیتونم بفهمم چون باید برم شرکت رو بسازم وقتی برگشتم میفهمم.

مونا:

خب بزار به لوکا پیام بدم امشب بیام ببینمش که شیطونی کنیم.

مکالمه ی آنها 

مونا امشب بیام!

‌لوکا آره مشکلی نیست ولی اتاق من مرینت یکی است

مونا خب الان چه کار کنیم؟

لوکا مشکلی نیست خوابش سنگینه 

بعد تخت هامون جدا اسن من روی مبل تخت شوی دونفره هستم .

ساعت ۱۲ بیای تا ۵ چدن مرینت ۵:۳۰ بیدار میشه

مونا باشه

لوکا فقط من باید شماره یتو را حذف کنم چون مرینت بفهمه کارمون جور نمیشه ولی با اون یکی گوشيم بهت پیام میدم

مونا چقدر دختره فضول باشه خوشحال دیگه او آدرین رو پیش مرینت نمی بینم

مرینت:لوکا داری با کی چت میکنی؟

لوکا هیچکس بیا نگاه کن

مرینت:اوکی شام حاضره 

لوکا باشه الان میام

آدرین:تو هواپیما 

آدرین یک ساعت دیگه میرسم برای کاره و فردا برمیگردم چون هفته  بعد دانشگاه دارم.

فعلا باید رو درسم تمرکز کنم تا یک شرکت خوب داشته باشم.

📖📖📖

بعد شام ساعت ۱۰

مرینت:من میرم بخوام عشقم

لوکا:باحالت سرد باشه 

منم میام

لوکا مرینت زود خوابش برد منم لباسم رو عوص کردم و آماده ی اودن مونا هستم‌.

مونا:یک لباس خیلی باز پوشیدم و فقط نیم تنه و. یک دامن خیلی کوچولو تنم بود. آرایش کردن و تبدیل به ابر قهرمان شدم و رفتم

لوکا:مونا رسید و از حالت ابر قهرمانی  ددر اومد 

نشستیم باهم کلیپ حرف زدیم  و فیلم دیدیم

ساعت ۵ صبح 

لوکا:مونا بیدار شو  مونا

مونا:چی شده آها باشه

مرینت با صدا هایی که میشنوه بیدار میشه خداروشکر  که مونا رفت

لوکا:مرینت صبحانه چیه

مرینت:تو چی میخوای

لوکا:نیمرو

بعد صبحانه من کاری. آرم باید برم برای خونه چیزی نمی خوای؟

مرینت نه کجا میری 

الان صبحانه رو حاضر میکنم

لوکا به توچه 

مرینت:صبحانه حاضر

توکیو

خب همه یکار های اداری رو کردم الان فقط باید بیلیت برگشت رو بگیرم ولی من که جای ندارم 

آهان میرم هتل بورژوا و وسایلم رو میزام بعد میرم پیش دکتر

مونا"با لوکا تو بار قرار داشتیم،یک آرایش خیلی غلیظ کردم با همون لباس  های  دیشب ولی دیروز فهمیدم این مریمت هی به لوکا میگه عشقم انقد که مرینت میگه عشقم یکدفعه لوکا عاشق او نشه!

ادرین:رسیدم به پاریس رفتم هتل کمی استراحت کردم و بعدش هم رفتم بیمارستان پیش دکتر ک پرستار

بیمارستان

آدرین بخشید خانوم پرستار من دوست دخترم رو برای عمل قلب پیشتاز آورده بودم بعد از عمل ایشون بهشون شک وارد شد که باعث شد حافظه شان را از دست بدند دلیل آن شوک چیست 

پرستار:اشان اسم شما را زمزمه می‌کردند من گفتم بهنطرت کی قلبش رد بهت داده اون گفت غیر ممنک هست بعد که گفتم دسشویی هستید بهشون شوک وارد شو

آدرین باا عصبانیت از آنجا رفتم در یک جای دکر زمین را کندم توش را پر گل کردم و روی یک سنگ نوشتم نرینت..... بخاطر اینکه مرینت  من مرده بود 

مرینت:لوکا رفته بود جای  و الا هن وقت ناهار هست و او برنگشته،مشکلی نیست بدون او غذآ خورد.

تمام

برای پارت بعد ۲ لایک و ۱ کامنت

...............................

۹۰۰۰ کاراکتر